هاناهانا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

کنجد مامان بیا منتظرتیما

سلام هانا مامان

سلام هانا جون مامان.خوبی؟مامانو ببخش چند روزه نتونستم بیام واست بنویسم.من خریداتو کردم عشق مامان.خیلی خوشگلن.یه چند تا لباسم گرفتم واست ولی هنوز همه لباساتو نگرفتم.مامانی هر وقت تونستم عکساشو واست میذارم.هانا مامانی این روزا خیلی شیطون شدی تکونات خیلی محکم شده.خیلی هم شیطون شدی گل مامان.مواظب خودت باش گلممممممممممممممممممممممممممممم.بوسسسسسسسسسسسس
10 شهريور 1392

هانا خانوم تپل

سلام عشق مامان.خوبی تپلی من؟ مامان دیروز رفته بودم پیش خانوم دکتر وزنمو گرفت 4 کیلو اضافه کرده بودم. خانوم دکتر کلی دعوام کرد که چرا انقد زیاد شدم مامان قیافش تغییری نکرده ولی شما تپل مپلی گل مامان. مامان و مامانی میخوایم 4 شنبه بریم تهران خریدا شما رو انجام بدیم.میخوام کلی وسیله قشنگ واست بگیریم. مواظب خودت باش قربونت برم عاشقتیم من و بابایی ...
27 مرداد 1392

عشق مامان

هانا خانومم سلام. خوبی مامانی؟خوش میگذره؟ به من که خیلی خوش میگذره چون تکونای شما فسقلی رو حس میکنم قربونت برم. این چند روز نتونستم واست بنویسم اما تو دفتر خاطراتت نوشتم. مامانی فقط ناراحتم که نمیتونم عکسای وسایلی رو واست خریدم رو بذارم.مامانو بابا عاشقتن بوسسسسسسسسسسس ...
22 مرداد 1392

هانا خانوم تکون خوردن

سلام هانا جونم خوبی مامانم؟مامانی یه دو روز درگیر کارای خونه بودم و یکم حالم خوب نبود.فشام بالا بود. الان میزون شده.خانوم دکتر گفته که زودتر از وقتم برم پیشش من و شما رو ببینه.امروز میرم پیشش.استرس دارم زیادددددددددددددددددددددددددددددد.خدا خودش مواظب هانا من باشه.من که تمام سعیمو میکنم اما .... مامانی اون شبی که فشارم بالا بود با بابایی رفتیم یکم پیاده روی میخواستیم بریم که شما دوتا ضربه کوچولو زدی به مامان الهی فدات شم. مواظب خودت باش بوسسسسسسسسسسسس
9 مرداد 1392

سلام هانا جون مامان

سلام دخمل مامان.خوبی؟امروز دیدمت دلتنگیم رفع شد. آخی یه لحظه امروز آقا دکتر داشت تو رو بهم نشون میداد شما دستاتو آوردی بالا سرتو خاروندی بعد آوردی پایین.یه بارم واسم انگار دست تکون میدادی. انقد تکون میخوردی ولی با پای بسته.مامانی مجبور شدم برم یه آبمیوه شیرین بخورم اونوقت بود که پاهاتو باز کردی آقا دکتر گفت به احتمال 90 درصد دخملیییییییییییییییییییی کاملا مطمئن بود.هورااااااااااااااااااااا . اومدم بیرون اس دادم بابایی که هوای دخملتو خیلی باید نگه داری دیدم بابایی اس داده جواب جنسیت هرچی باشه ناراحت نشو فقط سالم باشه واسمون کافیه.تا اس من به دستش رسید جواب داد فدای دخمل خودم بشم من.بابایی خیلی خوشحال شد.عمه سحرم خیلی خیلی خوشحال ...
31 تير 1392

مامان سلام عشقم

سلام مامانم.خوبی عشق مامان؟ مامانی دلم واست خیلی تنگ شده دوس دارم گریه کنم اما واسه شما جلو خودمو میگیرم تا شما اذیت نشی نفسم. دو روز دیگه نوبت دکتر دارم ببینم خانم دکتر سونو میکنه من شما رو ببینم شاید از دلتنگیم کم شه تازه الان میشه فهمید شما دخملی یا پسر. تازه مامانی شما اگه تو همون  تاریخی که خانوم دکتر زده واسه زایمان بیای تو بغلم 5 ماه و 13 روز مونده تا اون روز.من خیلی دوس دارم زود زود زود بگذره. بابایی امروز اومد پیشمون.دلم واسش تنگیده بود. کارای خونه هم داره تموم میشه.کابینت نصب شده کارای برقم تمومه. حالا شمام برو استراحت کن.مواظب خودت باش.من و بابایی عاشقانه منتظرتیم عشقم بوووووووووووووووسس ...
24 تير 1392