هاناهانا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

کنجد مامان بیا منتظرتیما

اولین عید دختر مامان

سلام عشقم.الهی قربونت برم.انقد به شما میرسم که وقت نمیشه بیام واست بنویسم عشقم.امسال اولین سالی بود که شما پیش ما بودی دختر گلم.مامان و بابا از اینکه شمارو کنار خودشون دارن خیلی خوشحالن.ما عاشقتیم. ...
3 فروردين 1393

مجموعه ای از عکسای هانا

این کلاهو عمه جون واستون بافته. هانا فیلسوف میشود هانا بعد از واکسن خوردن هانا در حال مزه کردن شربت مامان عاشق چشاتم قربون لبات قربونت برم که میفهمی ازت عکس میگیرم              این عکسارو هم خاله مهرناز زحمتشو کشیده واست ...
2 اسفند 1392

ببخش منو گلم

سلام هانا مامان.خوبی؟منو ببخش که خیلی وقته نیومدم واست بنویسم. همه چی خوبه شما هم خوبی.منو بابایی از اینکه دخمل نازی مثل شما رو داریم خدا رو شکر میکنیم.مامان عاشقتم. مواظبت هستم تا آخر دنیا ...
2 اسفند 1392

هانا خوش قدمم

هانا مامان سلام.دختر گلم امسال که شما اومدی یه برف حسابی یک مترو نیمه هم اومد.اما مامان جونم شما نتونستی عکس بگیری چون حالت خوب نیست گل مامان.اولین روز که برف اومد نصفه شبش شما حالت بد شد واسه چند لحظه نتونستی نفس بکشی و منو بابا رو کشتی.تا صبح ما نفساتو شمردیم.صبح زنگ زدم دکترت اما چون برف بوده دکترت نیومده بود و من یه جا دیگه نوبت گرفتم ولی ما تا ساعت 3 نتونستیم ماشینو بیاریم بیرون آژانسم پیدا نبود خلاصه پیاده رفتیم دکتر و دکتر گفت که شما حالت خوبه.کلی دارو باید بخوری فدات شم.ولی حالت خوب میشه نازم.عاشقتیم
15 بهمن 1392

دختر گلم مریض شده

سلام عشقم.خوبی؟میدونم نیستی.من که دارم میمیرم.دختر چند روزیه که حالت بده.بردیمت منو بابا.دکتر.آقای دکتر گفت هانا ما رفلکس معده داره.الهی من فدات شم این همه درد داری و یه بارم گریه نکردی.خس خس سینه داری لب و زبونت سفید شده شیر بالا میاری.منو بابایی خیلی حالمون گرفتس.ولی جیگر ماما 21 دی ماه وزن شما 4100 بود و 10 بهمن 4850.تازه دفعه قبل 52 سانت بودی دیروز 57.5 سانت فدات شم که داری بزرگ میشی.عاشقتیم بوسسسسسسسسسسسسسسسسس
11 بهمن 1392